انتظارمابراى داشتنتانتظارمابراى داشتنت، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه سن داره
وبلاگ من وبلاگ من ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 41 سال و 19 روز سن داره

در انتظار يه فرشته ناز

مريضى بابايى

سلام و طبق معمول سلام به فرشته نازم وااااااااااااای اول از همه بگم كه تا اومدم وبم رفتم به دوستان سرى بزنم اعصابم خورد شدبه واقع بگم دلم شكست آخه چه حكمتى توشه كه بندت مادر بشه بعد حتى صداى دلنشين قلب جگر گوششو بشنوه و به خاطر سهل انگارى چند نفر از دست بره به همين راحتى عجب دنياى عجيبى داريم ما آدما خدايا و يا حتى خوشحال بشن از آسمونى شدن فرشتش فرشته ناز بى گناهى كه آزارش به كسى نميرسه نميدونم اين جور آدما چه نفعى ميبرن واى الهى بميرم كه دوست عزيزم چى كشيد و چى ميكشه خدايا تورو به طفل شش ماهه على اصغر و به جدم قسمت ميدم دله همه منتظرا شاد كن و دل صفيه جونم شاد كن خدايا اينو خوب ميدونم كه برات اصلا كارى نداره پس يه فرزند سالم صالح نصيب...
13 آذر 1393

خواب وديداربايه دوست

سلام عشقم خوبى اگه بدونى صبح تاحالا چه حالى دارم آخه ديشب يه خواب خوب ديدم خيلى خوب بود انقدى كه غم غصه هام يادم رفت ___بابيدارشدن از خواب باخودم گفتم كاش واقعيت داشت ولى همش رويا خواب بود نكته مهم يا تعبير خوابم اين بود كه به همين زودى انشاالله حاجت روا ميشم كاش ميتونستم لحضه لحضه اين خواب بنويسم برات برا مامانم كه تعريف كردم گفت اول صدقه بده و به كسى نگو انشاالله كه خيره راستى امروز كه برا خوابم بهش زنگ زده بودم از دستم انقده ناراحت بود كه چرا چند روزى هست خونشون نميرم مجبور شدم بر خلاف ميله بابايى بهش بگم واونم از دستم باز ناراحت شد كه مگه غريبه بوديم معمولا به فاميل شوهر نميگن كه بعدا حرف حديث نشه كلى باهاش حرف زدم قانعش كردم يكم آروم...
3 آذر 1393
1